کد خبر: ۵۶۲۱۵۱
تاریخ انتشار: ۱۶ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۹:۲۷ 05 February 2018

ضمن تشکر از نویسندگان مقاله "زبان در حوزه فرهنگی جغرافیایی لر" آقایان ابراهیم خدایی و وهاب کریمی حسنوند؛  که زحمات زیادی را در این زمینه کشیده اند قطعا مقاله دارای جنبه های مثبتی است لذا ذکر این انتقادات و ایرادات به این معنی نیست که منتقد جنبه های مثبت را ندیده است بلکه بیشتر هدف  نشان دادن زوایای دیگر بحث مورد نظر است همچنین منقد باور مند است در کمتر نقطه ای از جهان وایران به چنین مخلوطی از اقوام وزبانها ولهجه های متفاوتی برخورد می کنیم که با آرامش در کنار هم زندگی می کنند.
 
زندگی مسالمت آمیز و در آمیختگی قومی نژادی ویژگی بزرگ مردم لرستان است در هر کجای جهان که  گروههای قومی و زبانی متفاوت در محیطی محدود زندگی می کنند همیشه  امکان اختلاف وبحران وجود دارد خوشبختانه تفاوتهای قومی و زبانی منشا بحران و تنش در لرستان نبوده و نخواهد بود زیرا این اقوام از قدیم الایام و از دوران باستان در این سرزمین ساکن بوده اند و در حقیقت مردمان بومی این سرزمین اند این همجواری طولانی مدت باعث اشتراکاتی گردیده است که در برخی مواقع تشخیص این قومها از یکدیگر مشکل است، اما این آمیختگی قومی به این معنا نیست که قومیت های ساکن در این منطقه ویژگی های فرهنگی واجتماعی خاص خود را نداشته باشند بلکه این اقوام خرده فرهنگ خاصی دارند که باعث تمایز آنان از همدیگر می شود و همین تفاوت در خرده فرهنگها  باعث شده  از آنان به نام قوم  یاد بشود.
 
لذا با این  رویکرد به بررسی ونقد مقاله پرداخته می شود.
 
در مقاله ذکر شده  نویسندگان سعی دارند  یک مجموعه ناهمگن فرهنگی را تحت عنوان یک نام "لُر"جای دهند.  هر چند نویسندگان  تلاش بسیار می کنند  با استفاده از ادله های مختلف بر پیچیدگی  بحث غلبه کنند اما در نهایت با توجه به نگاه سطحی آنان به مقوله قومیت پیچدگی موضوع  بیشتر می شود ،زیرا انتظار می رود  که خواننده با مطالعه متن مقاله به آگاهی بیشتری  در مورد  موضوع  دست یابد ولی  در نهایت  با ابهامات بیشتری روبرو می شود.
 
متن بیشتر از آنکه به مقاله علمی شباهت داشته باشد شبیه به یک بیانه و معرفی فرهنگی آرمانی  است.مغلطه های زیادی وجود دارد  که در این یاداشت به چند مورد که به طور چشمگیری  بر کل ساختار مقاله سایه افکنده است اشاره می شود.
 
اولین  مغلطه ،مغلطه مصادره به مطلوب است که گاهی حتی فلاسفه و منطق دانان بزرگ  به آن دچارمی شوند.این مغلطه  زمانی شکل می گیرد  که شخصی برای اثبات حکمی ،استدلالی می آورد و آن را در فرض های استدلالی خویش درست فرض می کند، مثالی میزنم  شخص الف ادعای ب را مطرح می کند و برای اثبات ب استدلال ج را اقامه می کند استدلال ج فرضی دارد مانند پ که ب را آشکار یا پنهان  درست فرض می کند و در نتیجه نویسنده به خطا می رود، زیرا فرضی مطرح کرده است که خود آشکار نیاز به اثبات دارد ولی بدون هیچ گونه استدلال محکمی  یا صرفا بر اساس یک سری ادله بسیار ضعیف درست پنداشته می شود. نویسندگان محترم  به جای اینکه تمام این گروها  که تحت عنوان لر از آنان نام برده اند اثبات کنند  آیا  این جماعت ها اولا خود را لر می دانند یا لر نمی دانند؟ دوما آیا این  لر دانستن آنها همه گیر است یا اقلیتی خود را لر می دانند؟  در این مورد خود را ملزم به پاسخی به آن ندانسته اند و تمام غرب ایران را لر فرض نموده اند  و بر مبنای  آن تحلیل پرداخته اند. به عبارت دیگر فرض لر بودن فرضی  است که اصطلاحا مصادره  به مطلوب شده است. 
 
دومین مغلطه ؛مغلطه اسم گذاری است و در بسیاری از موارد نابجا است. استفاده از کلماتی مانند لر لک  یا مینجایی(وسطی یا نومجایی)  و فراز و فرودهای های زبانی و واژگانی  است که ذکر کرده اند؛ جز این مغلطه است ،از یک سو قوم لک که جمعیتی  حداقل ده برابرطایفه چگنی دارد را به عنوان یک گویش  نام می برند و از سوی دیگر زبان قوم لک را  با آن  همه تفاوت های گویشی که جز مولفه های قومی آن است در حد و اندازه یک گویش در نظر می گیرند؛ این در صورتی است این تفاوتی که در بین گویش های  مختلف قوم لر از قبیل پاپی و چگنی و بختیاری... است در بین گویشوران قوم لک نیز وجود دارد و این یکی از مولفه های است که از طریق آن هویت های قومی از هم مجزا می شوند به عنوان مثال تفاوتی که گویش کوهدشتی و گویش دلفانی و گویش بیرانوندی و گویش سلسله ای با هم دارند نشان از پیوستگی آنان به یک خواستگاه قومی یعنی لک دارد و  این تقلیل گرایی  در مورد زبان لکی و قرار دادن آن در کنار گویش های یک طایفه از قوم  لُر و از سوی دیگر بزرگ نمایی گویش های لری و مطرح کردن آنان به عنوان یک هویت  گویشی خاص وهم وزن  با زبان لکی از آن به مغلطه اسم گذاری نابجا  نیزنام برده می شودکه در نهایت چیزی را نمی تواند روشن کند.
 
سومین مغلطه  مربوط است به مغلطه مرجعیت: نویسندگان محترم مقاله  برای درست بودن ادعا های خویش و اینکه لک و کلهر و ایلام ..لر هستند دست به دامن و انواع متفاوت مرجع از قبل نویسنده،جهانگرد،سفرنامه نویس و... شده اند که اثبات نمایند گفته هایشان در مورد این هویت تخیلی خود ساخته درست است و در انتها بر همین مبنا به دسته بندی بسیار آشفته ای اقدام نموده اند که در ادامه بحث به آن پرداخته خواهد شد.
 
چهارمین مغلطه "مغلطه ما راست می گویم" نام دارداین مغلطه که در ارتباط با مغلطه های دیگر است استدلال های شخص در یک جا درست  و در جای دیگر نادرست است.چون نویسندگان محترم لک را لر فرض کرده اند  برای تفاوت لری با فارسی از زبان لکی مایه گذاشته اند  و گفته اند که فارس ها متوجه زبان لری نخواهند شد، از طرف دیگر در مقاله خود ذکر نموده اند  تفاوت های بسیاری بین لرها وجود دارد.کما اینکه  نه تنها فارس ها بلکه عموم گروهای مختلف لر متوجه زبان لکی نخواند شد مگر مانند آن گروه هایی از ترکها و لکها و لرها  که در اراک در کنار هم زندگی کنند یا مانند کردها و ترکها در استان آذربایجان غربی.  به نظر می رسد نویسندگان از این ناهمگنی و تفاوتی که در بین این گونه های هویتی از شمال تا جنوب آن  که امروزه زاگرس نام دارد ( در گذشته جبال یا الوار یا لر به مفهوم مکانی) آگاه بوده اند  اما نخواسته یا نمی خواهند که بپذیرند این هویت های مختلف نه یک قوم بلکه اقوام مختلف و متفاوت با رسوم متفاوتی هستند که  در یک جغرافیا به نام لر صدها سال است زندگی می کنند و  عمده ترین وجه اشتراک آنان در وهله اول به دلیل منشا ایرانی داشتن و در وهله دوم به دلیل همجواری و تبادلات فرهنگی که بین برخی از آنان از گذشته های دور وجود داشته  می باشد نه چیز دیگر.
 
در اینجا جدای از بحث معنای واژه لر از لحاظ لغوی در اکثر منابع تاریخی و ادبی داخلی و خارجی مراد و منظور از لر یک هویت  مکانی است نه یک هویت  فرهنگی و قومی و همچنان که در منابع بسیاری از قبیل منابع ادبی مانند سعدی...،منابع تاریخی مانند حمدالله مستوفی و شرف نامه بدلیسی و منابع محلی مانند خان الماس، بابا طاهر، ملامنوچهر ودیگران فراوان به آن اشاره کرده اند و اگر بخواهیم به طور دقیق تری به موضوع نگاه کنم از دوره قاجاریه است که به دنبال ساختن هویتی قومی بر مبنایی واژه لر بر می آیند و جالب است از همین زمانی که واژه لر  بار فرهنگی و قومی آن بر هویت مکانیش غلبه پیدا می کند؛ هویت های قومی غالب جغرافیایی لر یا الوار از قبیل بختیاری و  لک  بیشترمطرح می شوند و دیگر نه بر مبنای هویت مکانی لری که بار و مفهوم قومی به خود گرفته بلکه بر مبنای هویت قومی و فرهنگی خویش به معرفی خود می پردازند و این دقیقا همان چیزی است که نویسندگان مقاله  به نوعی در نوشته خویش به آن اشاره نموده اند  عین آن عبارت چنین است: "اینکه چگونه در منابع معاصر نام لر و لری محدود به بخشی از این مردم شده است از یک سو به روندهای اجتماعی  و سیاسی منطقه بر می گردد و از سوی دیگر به شیوه رشد و تدوین متون لرشناسی بر می گردد که غالبا توسط لرهای چون ساکی ،بهاروند و ایزد پناه  و امثالهم( تاکید بر هویت قومی وخلق واژگان جعلی مانند لرلک، مینجایی ،شمالی،جنوبی و....) که خیلی دربند ارایه تعریفی جامع از حوزه فرهنگی لر نبوده اند".  هرچند نویسندگان مقاله در اول مقاله از  اکثر شعرا و نویسندگان لرستانی  که مطالعات موردی داشته اند انتقاد کرده اند اما در ادامه دامنه انتقادشان  به امان الهی بهاورند،ساکی و ایزد پناه نیز رسیده است، بر عکس نظر نویسندگان  مقاله  که صاحبنظران  پیشکسوت  درحوزه  لر شناسی را متهم به سهل انگاری می کنند می توان گفت ،  این افراد خود هر کدام یک پایه اساسی  در چرخش  واژه لر مکانی به لر فرهنگی هستندوبسیار خوب می دانستند که دارند چکار می کنند  زیرا برای اولین بار امان الهی بهاروند بود که واژه جعلی "لر لک" را خلق نمود.
 
ساکی اولین کسی بود  که  در ترجمه  کتاب فریا استارک 1306 به واژه "لکستان واکنش نشان داد و ذیل واژه  در پاورقی آن به غربی ها برای استعمال این واژه در سال 1306 تاخت . ایزد پناه بود  که برای لر دانستن لکها  به رد برخی از نظریه های علمی بدون هیچ  شواهدی پرداخت.  یک نکته ای که  در مورد هر سه اندیشمند لر  که متهم به سهل انگاری شده اند می توان گفت این است  که آنان بر خلاف برخی از نسل های جدید قوم پژوهان لر خیلی با احتیاط عمل می کردند و هیچ کدام از آنان به این قطعیتی که این نسل سریع به آن  می رسند  عمل نمی کردند زیرا  حداقل  نیک می دانستند در بحث های اندیشه ورزی هیچ قطعیتی وجود ندارد و همه چیز بر مدار نسبیت می چرخد.البته  بن مایه های اندیشه آنان مبتنی بر تفاوت و یکی نبودن این گروه های قومی است به عنوان مثال بهاروند  و ایزد پناه  و ساکی  در دسته بندهای زبانی در لرستان فقط از دوگونه زبانی لک و لر نام برده اند هرچند در نهایت لک را لر می دانند اما خیلی منطقی ،واقعی و ملموستر به پدیده قومیت نگاه می کردند .
 
در مورد روند سیاسی نیز می توان گفت از دوره قاجاریه و تداوم آن در دوره پهلوی برای محو قوم لک و استحاله آن در بین دو قوم لر و قوم کرد  تلاش های بسیاری صورت گرفت از جمله تقسیم سرزمین لکها در بین چهار استان،  که در سه استان آن اکثریت جمعیتی با لکها و گروهایی است که تباری لکی دارند؛ (بدون آوردن نام لک یا مرکزیت لکی در هیچ کدام از این استان ها) و این در صورتی که جمعیت کوچکترین شهر لک نشین یعنی الشتر در زمانی که که یاسوج مرکز استان شد از آن بیشتر بود یا جمعیت شهر ایلام از دره شهر کمتر بوده است.
 
نویسندگان نیک می دانند که سه استان با محوریت طوایف لر وجود دارد که جمعیت هیچ کدام از آن استانها با جمعیت قوم لک و شهرهای لک نشین برابر نیست، پس به این بحث آنان نیز می توان خرده گرفت که تحولات سیاسی قاجاریه  و پهلوی بیشتر از آنکه به زیان قوم لر باشد به ضرر قوم لک بوده است و در همین راستا نیز تمام سران عشایری که اعدام شدند  از سران عشایر قوم لک بودند  و به ندرت از سران عشایر قوم لر در لرستان اعدام گردید  این سیاست سرکوب پهلوی در مورد بزرگان لک وکوچ اجباری آنان  به نقاط دور افتاده کشور باعث  به وجود آمدن خلای هویتی برای لکها شد  به گونه ای که برخی از آنان برای فرار از سرکوب با منتسب کردن خود  به دیگر اقوام از قبیل لر به مفهوم قومی ،قشقایی،بختیاری و عرب و... می خواستند در امان باشند. 
 
 همچنین قابل ذکر است  بیشتر محققین بومی که به پژوهش در مورد زبان لکی و لری پرداخته اند  یا از قوم لر بوده اند   یا برخی لکهای لرشده هستند  که تفکیکی بین لک و لر قائل نیستند.  البته دلایلی چند  باعث عدم توجه به این تفکیک قومی از دید این پژوهشگران  است: از جمله اینکه این گروه های قومی در تمام مناطق زاگرس مخصوصا در لرستان در کنار همدیگر زندگی می کنند  هرچند در برخی از مناطق لرستان  چند شهر منحصرا لک وجود دارد اما در بقیه نقاط لرستان  شهر یا منطقه ای وجود ندارد که مردمان دو قوم لک و لر در کنار هم  نباشد و به نوعی زندگی طولانی مدت این اقوام در کنار هم باعث شده که به یک همسانی فرهنگی برسند که خود را یک قوم بدانند،دلیل دوم مربوط می شود  به برخی لکهای لر شده ، که از یک سوی هویتی لری برای خود قائلند  و از سوی دیگر نمی توانند یا نمی خواهند از هویت کهن و غنی قوم لک دل بکنند و خواهان تداوم یا استحاله لکی در لری و کردی  به صورت هدفمند می باشند. همچنین نقش منفعل پژوهشگران و اندیشمندان لک در سالیان گذشته نیز مزید بر علت است و نمود آن را درکتاب گلزار ادب لرستان می توان دید، کتابی که نزدیک به صدرصد ,اشعارش لکی است  اما به نام گلزار ادب لرستان منتشر می گردد و برای خواننده ناآشنا این تصور به وجود می آورد این دیوان شاعران قوم لر است نه لک .
 
نکته دیگردر بحث مربوط به زبان یا گویش است  در این مورد خواننده مقاله  به نوعی  این استنباط در او به وجود می آید که این گونه های زبانی که تحت عنوان لر از آن نام برده اند از لحاظ زبانی متفاوتند؛بنده ضمن موافقت با این بحث  اضافه مینمایم   اگر عنصر همجواری مطابق نظر نویسندگان مقاله حذف گردد بسیار مشکل خواهد بود که این گونه های هویتی  به درک زبان همدیگر نائل آیند  یک مثالی  در این مورد می آورم  فرض بگیریم یک فرد پاپی لر با یک  فرد  حسنوند لک از لرستان یا  کرمانشاه که هیچ  ارتباطی از قبل با همدیگر نداشته اند در اولین برخورد  می خواهند هر کدام به زبان اصیل خود صبحت کنند در این مواجهه حضوری اینکه این دو فرد بتواند با هم تفهیمی داشته باشند بر مبنای تجربه های عینی این گویشوران(اگر واژگان زبان فارسی مشترک مابین هر دو را نادیده بگیریم)  بسیار کم خواهد بود.   قطعا و یقینا نیز بر مبنایی تجربه های عینی اگر یک لک با یک بختیاری یا ممسنی  برخوردی داشته باشد بحث پیچده تر خواهد شد .
 
بر مبنای مثال نویسندگان محترم  در مورد اراک اینکه بخشی از لرها و لکها و ترکها  در لرستان تفهیم و تفاهم متقابل دارند و اشتراکات فرهنگی دارند آیا می توان آنان را یکی دانست؟ اگر جواب آری است پس مردم ارومیه که زبان همدیگر متوجه می شوند باید جز کدام قوم حساب نمود ترک یا کرد؟ یا لرها و بلوچ ها و ..  در تهران آیا می توان فارس نامید؟ این یکی ازهمان مغلطه ای است که در بالا به آن اشاره شد.
 
حال  سوالی که  مطرح می شود  این  است چگونه چند قوم که زبان همدیگر را نمی فهمند و از لحاظ پوشاک،موسیقی،رقص محلی و فرهنگ عامه با همدیگر تفاوت های بنیادی دارند  و حتی نویسندگان خود اذعان دارند  "تفاوت های گیج کننده ای  بین این گروه های که آنان  را لر می دانند وجود دارد"  اما می خواهند آنان را  یک قوم  و در یک دسته قرار دهند ؟ 
 
 اقوامی که حتی تاریخ سیاسی مشترکی نداشته اند را چگونه می توان در یک دسته قرار داد؟چه ضرورت و اصراری  هست که اینها را یکی بدانیم؟ آیا چیزی غیر از این است تمام این اقوام تار و پودهای هویت ایرانیند؟ 
 
اینکه بخواهیم چند قوم را یک قوم بنامیم  چه چیزی عاید کشور می شود؟
 
البته به نظر می رسد ندیدن هر نوع تفاوتی اندیشه بنیادی ساختار مقاله است زیرا نویسندگان، آن قسمتی که در مورد اقوام ایرانی قضاوت می کنند می نویسند"مرز بارز و شفافی میان لرها با غیر لرها ( کرد،ترک و عرب)وجود ندارد"   زمانی که نویسندگان  در مورد اقوام دیگر  قضاوتشان این است  که بین کردها و عربها و ترکها  با این همه تفاوتهای فرهنگی زبانی .....  دارند مرز شفافی بینشان وجود ندارد، تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل،زیرا دیگر محال است بپذیرند تفاوت بین قوم لک ،لر و بختیاری و غیره که اشتراکات فرهنگی زیادی در بینشان  وجود دارد.
 
نکته دیگر استفاده از واژهای نامانوس و مبهم چون لرستانات،مینجایی.... است در این  مورد اینکه چرا الف و ت به آن اضافه شده است نویسندگان می توانستند بیشتر توضیح دهند  اما به نظرم  در بطن این واژه نکاتی نهفته است  از جمله اینکه خیلی از این مناطقی که نویسندگان محترم اصرار بر لر بودن آنها دارند  لرستان نام نداشته و از گذشته های دور به نام های دیگر و امروزه به نام  استان های دیگر و هویت های خاص خود را دارند و به نظرم شاید دلیل استفاده از الف و ت در لرستان نیز همین باشد و گرنه  هیچ ضرورتی نداشت یک اسم خاص مانند لر دوتا پسوند ستان و ات داشته باشد. 
 
نکته دیگر  مربوط است به دسته بندی بسیار آشفته از زبانی که لری می نامند، دسته بندی ابعاد مختلفی دارد از قبیل: جغرافیا(شمالی ،جنوبی  سیلاخوری)،فرهنگی(لک،لر،بختیاری ....)سیاسی و حاکمیتی(لر کوچک و لر بزرگ) طایفه ای (چگنیونه ،پاپی و بالاگریوه....) و شاید گفت  آخرین بعد که می توان "من در آوردی" نامید(مینجایی یا وسطی یا نومجایی) نشان از این دارد این هویت یکپارچه نیست و چند قومیتی است  و روز به روز بر تفاوت های آن افزوده می شود.همانطوری که گفته شد تنها عامل مشترک در بین این قومیت ها  به دلیل منشا ایرانی بودن آنان است و نه عوامل دیگر و درپایان می توان گفت نگاه این مقاله به مقوله قوم وقومیت نگاهی است که ریشه ان را در مدرنیته اول می توان  جستجو نمود .این نگاه  در دهه های اخیر فراوان به چالش کشیده شده است.
 
ذکر گزاره های تمامیت خواه از سوی جامعه شناسان و زبان شناسان که با قرائت های فرا روایت گونه آشنا هستند و بسیار به چالش کشیده شده اند؛ به نظر می آید امری نا موجه باشد زیرا امروزه استقلال و تنوع فرهنگی مهمترین رویکرد قابل قبول در سنت های جامعه شناسی است. اینکه دو یا چند قوم  در طول تاریخشان در یک جغرافیای  با هویت های خاص خود  زندگی کرده اند  و باید با یکدیگر  تعامل فرهنگی داشته باشند  نباید  باعث غلبه فرهنگی یکی بر دیگری شود زیرا این اقوام هزاران سال است که در کنار هم با همین نام لک ولر به حیات خود ادامه داده اند و خواهند داد خوشبختانه با وجود اینکه در بسیاری از کشورهای جهان اختلافات قومی وزبانی مرکز ثقل بحرانهای سیاسی و نظامی است هیچ کدام از این  اقوام ایرانی خودرا تافته جدا بافته از ایران ندانسته اند و برای سربلندی و آبادانی کشور تلاش بسیار داشته اند.

مقاله "زبان در حوزه فرهنگی جغرافیایی لر" آقایان ابراهیم خدایی و وهاب کریمی حسنوند؛ در نشریه "لور" منتشر گردیده است.
 
حسن رضا یوسفوند
دکتری جامعه شناسی و عضو هیات علمی دانشگاه
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار