سخنرانی میرجلاالدین کزازی در همایش ر نخستین همایش ملی زبان‌های بومی زاگرس:
کد خبر: ۲۲۷۵۷۵
تاریخ انتشار: ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۱۷:۰۸ 10 May 2016

گزیده‌ای از سخنان دکتر میر جلال‌الدین کزازی، پژوهشگر و چهره ماندگار فرهنگ و ادب ایران، در نخستین همایش ملی زبان‌های بومی زاگرس که 14 اردیبهشت 94 در دانشگاه پیام نور خرم‌آباد برگزار شد
تابناک لرستان به نقل از پایگاه خبری یافته : ا اشاره به این که چرا لرستان در برگزاری این برنامه پیشتاز شده است، گفت: دلیل انتخاب این استان برای برگزاری این همایش این بود که ما باید بکوشیم گویش‌ها و زبان‌های بومی را پاس بداریم و در این روزگار پُر آشوب بی‌فریاد که روزگار بیگانگی از خویشتن و خودباختگی و فروپاشی فرهنگ‌های دیرینه است و روزگاری است که چیستی‌های گوناگون در جهان آماج زیان و گزند و آسیب هستند و روزگاری که گیتی شتابان دو اسبه به سوی بیهودگی می‌شتابد.
ما در روزگاری هستیم که مردمان یک‌به‌یک با خود بیگانه می‌شوند و در درون فرومی‌ریزند و ریشه‌ها و پیشینه‌هایشان را می‌گسالند، زیرا روزگار ما روزگار آشوب و شتاب است، روزگاری است که آدمیان زمان ندارند هرچند اندک که بتوانند خود را بشناسند و درون خویش را بکاوند.
از دید من بزرگ‌ترین پرسمان ما در این روزگار که مادر پرسمان‌های دیگر است این است که ما توان تنها بودن با خویشتن را از دست داده‌ایم، روزگار ما روزگار گسترش برگزاف رسانه است، رسانه بی‌گمان بسیار سودمند است اما به همان اندازه زیان بار می‌تواند باشد.
رسانه به تیغی دو دم می‌ماند که زنگی مست آن را در دست می‌تواند گرفت و بسیار کسان را با آن می‌تواند کشت یا در دست پزشکی توانمند می‌تواند باشد که با استفاده از آن ده‌ها زندگی را از مرگ نجات دهد، اما در واقعیت این تیغ بران دو دم در دست زنگیان مست است، آنان که سررشته‌ها را در جهان در دست گرفته‌اند.
ما می‌دانیم که امروز روزگار جهان خوارگی و جهان بارگی به شیوه دیرین به فرجام آماده است، جهانیان برنمی‌تابند که کشوری فناور و نیرومند به جنگ افزارهای بسیار نو آیین و گشتارگر به سرزمینی دیگر بتازد و آن را فرو بریزد این رفتار ننگین و رسواست و جهانیان آن را بر نمی تابند؛ اما این جهان خوارگی و جهان بارگی همچنان برجاست، ژرف تر و نهان‌تر و ویرانگرتر است، جهان خوارگی درونی کشورگشایی به جهان بارگی درونی فرهنگی، اندیشه‌ای و منشی دگرگون شده است، پیامد آن فروپاشی فرهنگ‌ها، تهی شدن مردمان از خویشتن فردی و در پی آن از خویشتن فراگیر فرهنگی، تاریخی و منشی است.
زیان‌ها، گزندها و آسیب‌های رسانه را هم رسانه خود می‌تواند چاره و درمان کند؛ هنگامی‌که مردی رسانه‌ای آن‌چنان هوشمند و آگاه است که می‌داند اگر رسانه زهر می‌پراکند به ناچار پادزهر نیز می‌باید بیافشاند، آن پادزهر بازگشت به خویشتن و به فرهنگ گرامی و گران‌مایه ایرانی و پیشینه گران‌سنگ نازش خیز نیاکانی و به چیستی ایرانی است که با شناخت خویشتن به آن باز می‌گردیم.
شناخت خویشتن شناختی است که به یک باره نمی‌تواند انجام شود، به تلاش و تکاپو نیاز و حتی به برنامه‌ریزی نیاز دارد؛ باید از رده‌های گوناگون در شناخت گذشت، آن کس که خود را نمی‌شناسد بی‌گمان مردم خویش، زادگاه و سرزمین و فرهنگ فراگیر نیاکانی خویش را نمی‌تواند بشناسد.
آن کس که گویش، زبان و فرهنگ بومی خود را خوار می‎داند ایران و ایرانی را خوار داشته است، کسی که خانواده خود را و شهر زادگاه خویش را تیره و تبار خود را بی‌ارج می‌شمارد، زمینه‌ای زیبنده نخواهد داشت که شهروندی راستین و سرشتین و خویشتن شناس و جان آگاه ایران بزرگ باشد.
باید تک‌تک واژه‌ها را در گویش‌ها و زبان‌های خود ارج بنهیم؛ اگر پیشینه نیاکانی و فرهنگ جاودانه ایرانی برترین گنجینه و سرمایه‌ای است که ما ایرانیان از آن برخورداریم ارج می‌نهیم می‌خواهیم همچنان بدرخشد و جاودانه بماند.
چه در زبان فارسی و چه در گویش‌ها و زبان‌های گونه ایرانی که پُرشمار هستند، گوهری گران و بی‌مانند و بی‌جانشین است، اگر واژه‌ای بمیرد بخشی گرامی، گسترده و ارجمند از فرهنگ و پیشینه ما را با خود می‌میراند؛ مرگ واژگان، مرگ خواب و خوراک نیست که ما خاموش در گوشه‌ای بنشینیم و بدان بنگریم، هر واژه‌ای سررشته‌ای است که ما را به ژرفاهای تاریخ و فرهنگمان پیوند می‌دهد.
هنگامی‌که پیشینه و سرگذشت واژه‌ای را پی می‌گیریم به گلگشتی شگفت در تاریخ و فرهنگ و منش ایرانی دست می‌یابیم؛ اگر واژه‌ای از هر گویش و از هر زبان ایران بمیرد ایرانی خویشتن‌شناس، دل‌آگاه و باورمند به ایران به سوگ خواهد نشست.
من اگر شیفته ایرانم از آن روی نیست که ایرانی هستم، شیفتگی دو گونه است، یکی شیفتگی پیشینی که بی‌ارزش، زیان‌بار و مایه گمراهی است و شیفتگی است که چشم و گوش را فرو می‌بندد و هوش را از کار باز می‌دارد؛ دومین شیفتگی، شیفتگی آگاهانه است، آن شیفتگی است که از شناخت بر می‌خیزد لذا من ایران را دوست می‌دارم چون ایران را می‌شناسم و اعتقاد دارم که هرکس ایران را به بسندگی بشناسد بدان دل خواهد باخت.
با نگاهی به فرهنگ‌نامه ایران شناسان می‌بینیم که مردها و زنانی از جهان سال‌ها تلاش کرده‌اند که گوشه‌ای از فرهنگ ایران را بشناسند و به جهانیان بشناسانند؛ هانری کرین یکی از برجسته‌ترین اندیشمندان در فرانسه و جهان است، او دوران جوانی خود را به کاری گذرانده است که بتواند سرگذشت اندیشه آیینی ایرانی را بکاود، در آغاز می‌خواست اندیشه ایرانی را در ایران پس از اسلام بپژوهد اما در میانه راه متوجه شد که اگر به ریشه‌ها، بنیادها و خواستگاه‌ها نپردازد؛ لذا این پژوهشگر پیشینه این‌گونه از اندیشه را در ایران کهن جست که خود یکی از پوشینه‌های چندگانه کتاب شد که در این باره نوشت و نام آن را «در جهان اسلام ایرانی» گذاشت.
در کوتاه‌ترین سخن اسلام ایرانی؛ اسلام فرهنگی است؛ درست است که اسلام در عربستان پدید آمد اما فرهنگ اسلامی را ایرانیان بنیاد نهادند و اگر اسلام به ایران نمی‌آمد فرهنگ اسلامی پدیدار نمی‌شد و آن را به شگفت درنمی‌آورد؛ کسی که به ایران می‌اندیشد خواه و ناخواه و به ناچار به اسلام اندیشه کرده است اما اسلام فرهنگی نه آن اسلامی که در این روزگار می‌بینیم چه هنگامه‌هایی دل‌آشوب در جهان برانگیخته است؛ این تنگ‌بینی‌هاست که زیان‌بار و فریبکار و مایه گمراهی است، کسانی دل به ایران نو بسته‌اند و ایران کهن را خوار می‌دانند و کسانی به واگویی شیفته ایران کهن بوده و ایران نو را بی‌ارج می‌شمارند.
زبان پارسی به نواده می‌ماند و گویش‌ها و زبان‌های دیگر ایرانی، همچون نیا؛ چگونه نواده می‌تواند با نیا بر سر ستیز باشد یا نیا نواده خود را خوار بداند؟ زبان پارسی به کودکی پویا، پُرتلاش و کنجکاو باشتابی بسیار می‌ماند و گویش‌ها و زبان‌های بومی به کودکانی که بیشتر در آرامش و آهستگی هستند، می‌ماند، آن کودک ناآرام دگرگونی‌های افزون‌تری یافته است و آن کودکان دیگر کمتر دگرگون شده‌اند؛ اگر گویش‌ها و زبان‌های بومی را به نیکی نشناسیم، زبان فارسی را به نیکی نخواهیم شناخت.
به عقیده من سخته ترین، استوارترین و گمانزدای ترین سنجه در ایرانی بودن دل‌بستگی به شاهنامه است، این سرزمین‌ها؛ سرزمین‌های زبان‌ها و گویش‌های ایرانی است، بهشت زبان‌شناسی تاریخی است، سرزمین خرم خویا، گنجینه آهنگ‌های ایرانی در سرزمین‌هایی چون لرستان و کردستان نهفته است.
با گذر از دروازه‌های لرستان و کردستان گویی از دروازه تاریخ گذشته‌ای و به ایران نازش انگیز و تاسه خیز پا گذاشته‌ای؛ باید با چنگ و دندان و هرگونه که می‌توانیم، این سرزمین‌ها را همچنان ناب و نژاده نگاه بداریم، سرزمین‌هایی که هر ایرانی از هر جای این بوم سپند اهورایی بدان‌ها درمی‌آیند بگویند این سرزمین برای من شورانگیز است و باید بدانیم لرستان یکی از کهن‌ترین کانون‌های تاریخ و فرهنگ و زبان‌های ایرانی است.
 
گزیده‌ای از سخنان دکتر میر جلال‌الدین کزازی، پژوهشگر و چهره ماندگار فرهنگ و ادب ایران، در نخستین همایش ملی زبان‌های بومی زاگرس که 14 اردیبهشت 94 در دانشگاه پیام نور خرم‌آباد برگزار شد.
منبع : یافته

منبع: تابناک
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار